تکرااار

چند ذهن ناآرام...

تکرااار

چند ذهن ناآرام...

قسم به زمان

«قسم به زمان.همه ی انسان ها در ضرر و زیان اند.»خدا می گوید.«مگر کسانی که ایمان آوردند.»ایمان به چه چیزی یا چه کسی؟به نظر من ایمان به خودشان و توانایی هایشان.«و کسانی که کارهای شایسته انجام دادند»و کسانی که به مردم و خلق خدمت کردند و از همه مهم تر برای اعتلای انسانیت و بشریت تلاش کردند و در این راه از زخم زبان ها نهراسیدند و ناامید نشدند و بقیه را نیز به« صبر کردن سفارش کردند »چون که می دانستند او در جایگاه «حق» نشسته است و همه چیز را می بیند.

****

از لحظه لحظه زندگی تان استفاده کافی را ببرید چون هیچ کس آن قدر پولدار نیست که بتواند زمان از دست رفته را بخرد.

جهان پهلوان

با سوت داور مسابقه فینال آغاز می شود.دو کشتی گیر تلاش زیادی برای درهم شکستن طرف مقابل انجام می دهند.تلاش دو مبارز تاکنون هیچ حاصلی برای طرفین نداشته است.کار هم چنان در سر شاخ ادامه دارد.یک زیر دوخم و بله کشتی گیر با دوبنده قرمز حریف را به پل می برد و در همین لحظه مسابقه به پایان می رسد.داور دست کشتی گیر را به عنوان برنده بالا می برد.او اکنون قهرمان المپیک شده است.

یک صحنه عجیب را در سالن شاهد هستیم!مربی بازنده به طرف کشتی گیر برنده می رود و او را کول می کند و در همین حال  که اشک در چشمانش حلقه زده برای او کف می زند.سالن در حیرت و سکوت است.از او بابت رفتارش می پرسند.این گونه جواب می دهد:«این مرد نه یک کشتی گیر قهرمان،بلکه یک #پهلوان واقعی است.با این که می دانست شاگرد من از ناحیه ی زانوی سمت چپ از یک مصدومیت رنج می برد.حتی یک بار هم از آن سمت حمله نکرد.او به حق شایسته ی لقب #جهان_پهلوان است.نامت جاودان و پرآوازه باد غلامرضا تختی.»


به مناسبت گرامیداشت امیر بزرگ ایران زمین

پس از پیمان ترکمن چای،گربایدوف شاعر و نویسنده روسی،برای مبادله نسخه های پیمان به عنوان سفیر به تهران می آید.این سفیر مغرور ضمن انجام وظایف خود دست به اقدامات تحریک آمیزی می زند و دو زن گرجی مسلمان شده را که در خانه آصف الدوله بودند را از مقامات ایرانی تحویل می گیرد.مسلمانان تهران این حقارت را نپذیرفته و به فتوای یکی از روحانیون وقت(میرزا مسیح مجتهد)علیه سفارت روس شورش کرده و گوربایدوف و سی و چهار نفر از اعضای سفارت را می کشند و زنان را آزاد می کنند.

حکومت وقت ایران که بر اثر دو شکست قبلی در جنگ با روسیه،روحیه خود را باخته بود تصمیم می گیرد تا با فرستادن هیئتی از عواقب ناگوار این حادثه جلوگیری نماید لذا هیئتی از تبریز به سرپرستی فرزند عباس میرزا عازم روسیه می شوند.در این هیئت جوانی هم بود که کم و بیش به زبان روسی مسلط بود که به سفارش قائم مقام فراهانی انتخاب شده بود.

مذاکرات در حال برگزاری است و از وزنه سنگین طرف روس حکایت دارد.آن ها طلب غرامتی سنگین(باج)می کنند. در همین حین وزیر جنگ روسیه وارد می شود و به شاه و هیئت روسی(به زبان روسی) اعلام می دارد که در جنگی که در آن مشغول بودند شکستی سخت خورده اند و در وضعیت بغرنجی قرار دارند.جوانی که زبان روسی بلد بود متوجه این امر می شود و از طرف هیئت ایرانی اجازه صحبت می خواهد.اجازه داده می شود.جوان این گونه آغاز می کند:«بیچاره و بدبخت تان می کنیم.»و ادامه می دهد:تمام آن غرامت هایی که در طی دو جنگ گذشته از ایران اخذ کرده اید را باز پس خواهیم گرفت و در آتشی که خود درست کرده اید خواهید سوخت! روس که قاطعیت طرف ایرانی را می بیند از مطالبات خود می کاهد.و به نوعی از یک فاجعه و ننگی دیگر توسط آن جوان جلوگیری به عمل می آید.او کسی نبود جز:امیر بزرگ ایران زمین؛میرزا محمد تقی خان  فراهانی ملقب به امیرکبیر.

ناگفته نماند بعد ها ایران به خاطر با لیاقت بودن شاهانش همان غرامت سنگین را پرداخت کرد!!!البته بر شاهان نمی توان خرده گرفت چرا که پیشینیان چه زیبا گفته اند:«خلایق هر چه لایق»