تکرااار

چند ذهن ناآرام...

تکرااار

چند ذهن ناآرام...

ما ایرانی ها...

شاید اگر این فرصت وجود داشت که بتوان تعدادی از کلمات را از لغت نامه حذف کرد.اکثر ما ایرانی ها این کلمات را حذف می کردیم:سعی؛کوشش؛تلاش.ابتدا کمی مکث کنید و به این سوال پاسخ دهید و سپس ادامه دهید.«آخرین باری که تلاش واقعی انجام دادید کی بود؟»

ما همیشه دلایل و جواب های زیادی برای تلاش نکردن داریم:ممکن است نتیجه ندهد یا نتیجه عکس دهد؛حالا تا شنبه بعد فرصت زیاد است؛ما نسل سوخته ایم؛من که حقوقم را می گیرم دیگر چه فرقی می کند؛برنامه های کشور با برنامه های من منطبق نیست؛شرایط آب و هوایی زیاد مساعد نیست؛از من یکی دیگر گذشته است و هزاران جواب و دلیل مضحک دیگر.اگر از هر صد دلیلی که برای تلاش نکردن می آوریم فقط یک دلیل برای تلاش کردن می آوردیم وضع جامعه ما اکنون این نبود.آخر مشکل تلاش نکردن دیگر گردن استعمار و استکبار و بیگانگان و حکومت نیست و یک مشکل درونی است و به خود شخص برمی گردد.

بگذریم.آری برای تلاش کردن باید دلیل داشته باشیم یا به طور دقیق تر تا انگیزه و هدف نباشد در پی آن تلاشی هم صورت نمی گیرد.این زندگی شماست و نباید انتظار نداشته باشید کسی برای شما هدف تعیین کند و باید خودتان دست به کار شوید و برای خود هدف تعیین کنید.چه هدف های کوچک و چه هدف های بزرگ.اگر هدف دارید برای رسیدن به آن تلاش واقعی انجام دهید.اگر هم هدف ندارید،اشکالی ندارد همین حالا گوشی خود را کنار بگذارید و مدتی را با فکر کردن سپری کنید.هدف  یا هدف های خود را چه بزرگ و چه کوچک معین کنید و برای رسیدن به آن ها با شور و شوق تلاش و کوشش نمایید.یادتان نرود تلاش هایتان را اگر خودتان هم نبینید باز هم خدا هست که ببیند.

با امید روزهای پرتلاش


بیک آبی

بسیاری از ما تا کنون حداقل یکبار از بیک آبی  استفاده کرده ایم و با آن مطلبی،جزوه ای نوشته و یا زیر چیزی را امضا کرده ایم.اما آیا تا به حال با دقت به آن نگریسته و به عمقش رفته بودید؟بیک آبی سرشار از درس ها و نکات زندگی است که قسمتی از این  درس ها در این نوشته آمده است:
1)حاصلضرب توانایی در ادعا همیشه عدد ثابتی است؛به این معنی که هر چه توانایی کمتر باشد به همان میزان ادعا بیشتر است و هر چه ادعا کمتر باشد،توانایی بیشتر.بیایید مثل بیک آبی بی ادعا باشیم.
2)ساده و در عین حال با وقار بودن از صفات بارز بیک آبی است.چرا باید انسان آن قدر به ظاهر و تجملات توجه کند که از روح و باطنش غافل شود؟مثل بیک آبی مهم جوهر درون شماست نه جواهر و ظواهر بیرون تان.
3)فروتن باشید؛با این که تقاضا برای خریدش  زیاد است و مشتری هم زیاد دارد اما تا به حال هیچ گاه مغرور نشده و خودش را برتر از بقیه نمی داند و هنوز هم که هنوز است قیمتش ثابت و معقول بوده است.شما نیز سعی کنید اگر روزی صخره های رنج و مشکلات را طی کرده و به موفقیت رسیدید،هیچ گاه غرور نداشته باشید و افتادگی پیشه کنید؛چرا که سرآغاز سقوط«غرور»است.
4)ببینید بیک آبی چقدر خوش دست است و به کسانی که از او استفاده می کنند اصطلاحا حال می دهد؛شما نیز با اطرافیان و در معاشرت با افراد مختلف خوش رفتار و خوش برخورد باشید،چون که این خوش رفتاری شما نه تنها تاثیر مثبت بر روی خودتان می گذرد بلکه اطرافیان تان هم از این طرز برخورد شما لذت خواهند برد و شاد خواهند شد.
5)مفید و مؤثر باشید مثل بیک آبی؛نگاهی به خودتان بیاندازید،امروزتان را دریابید؛دیروزتان را نظاره گر باشید،دیروزهایتان را به تماشا بنشینید.حالا این سوال را از خود بکنید:در طی این زمان ها چه کرده ام؟چه کار مثبت،مؤثر و مفیدی برای خودم،روحم،خانواده ام،جامعه ام و یا بشریت انجام داده ام؟مسلما کارهایی کرده اید ولی اگر هم جوابتان هیچ است از این که شما از بیک آبی هم کمترید ناراحت نباشیدفرصتی به نام فردا وجود دارد؛فردا و فرداهایتان را دربیابید و با برنامه ریزی بهتر سعی کنید حداقل برای خودتان مفید باشید.البته این نکته را همیشه به یاد داشته باشید که زمان نمی ایستد که شما شخص مفیدی شوید و شما هر چه قدر هم ثروتمند باشید،باز هم نخواهید توانست زمان را بخرید.پس فردا هم دیر است از همین الان شروع کنید.
6)مثل بیک آبی همیشه قابل دسترس باشید و تاحد امکان به نیاز های دیگران پاسخ دهید؛به یاد داشته باشید مراجعه اشخاص به شما جهت رفع نیاز و مشکلشان از موهبات خداوند است و از این که افراد فقط موقع نیاز به شما مراجعه می کنند ناراحت نباشید و برعکس شاد باشید که هم چون شمعی هستید که در مواقع تاریکی به ذهنش شان خطور می کنید و فضای تاریک را برای آن ها با نور خود روشن می کنید
*******
بیایید مثل بیک آبی باشیم؛مفید،بی ادعا،قابل دسترس، ،خوش رفتار؛بی آلایش،ساده و در عین حال باوقار.

چرا تکرااار؟

خورشید که طلوع می کند، صبحی دیگر می شود. این صبح باید هم صبحی دیگر باشد، چرا که اگر به مانند صبح روز قبل از خود باشد، تکرار مکررات است و این تکرار شدن یعنی این که دچار ضرر و زیان گردیده ایم. پس خورشید که طلوع کرد باید صبحی دیگر باشد، صبحی دیگر که تکراری نیست و خودمان آن را می سازیم و خوب و بد آن نیز به پای خودمان است. 

امروز ما را انتخاب های ما می سازد. انتخاب هایی که خیر یا شر بودنشان به دست ما رقم می خورد و این انتخاب ها می توانند مایه ی تکرار دیروز خوب یا دیروز بد ما بشوند. اگر دیروز ما بد بوده است، تکرار کردن آن ضرری دو چندان برای ما به ارمغان می آورد. اگر دیروز ما خوب بوده است، تکرار کردن آن به دور از انصاف است و اگر بگویم با ضرر و خسران فرقی ندارد، پر بیراه نگفته ام، چرا که بعد از روزی خوب باید فردایی بهتر باشد. همیشه باید به این فکر باشیم که فراسوی آن نیک و بدی که توسط انتخاب هایمان برای ما می ماند، نتایج آن انتخاب ها است که برای آیندگان ما می ماند.

پس تکرار در ابتدای امر چیز خوبی نیست. چه این که تکرار روز قبل ما باشد، یا یک جک تکراری باشد و یا یک فیلم تکراری.

در میان این همه نکوهش از تکرار، ما با توکل بر خداوند بخشنده و بخشایشگر، و همچنین با توسل بر نیرو و فکر جوانی، قلم به دست گرفته ایم که از تکرار بگوییم و از تکرار بنویسیم. نمی خواهیم با اعمالمان مایه ی خسران خودمان و شما بشویم، چرا که ارزش قلم را می دانیم. قلمی که خدامند بر آن و هرچه می نویسد قسم یاد کرده است. پس مراقبیم که از این موهبت الهی، در حد توامان درست استفاده کنیم و تکرار کنیم. اما تکرار ما، آن تکرار بیهوده و ملال آور نیست. تکرار ما دور باطل زدن نیست. درواقع تکرار ما، همان تکرار تولد یک نوزاد است. تولدی که برای انسان پیام ها دارد و شاید نخستین پیامش برای زمینیان این باشد که: ای مردم؛ خداوند هنوز دوستتان دارد.

تکرار ما از نوع بهار است، بهاری که هر سال تکرار می شود، اما هیچ جانداری از تکرار شدن آن ناراحت و غمگین نمی شود. تکرار ما از نوع تکرار طلوع و غروب خورشید است. طلوع و غروبی که در زمان غروبش باید به حساب هایمان رسیدگی کنیم قبل از آن که به حسابمان رسیدگی کنند و در زمان طلوعش باید آماده شویم برای ساختن روزی دیگر.

احساس تکرار را دوست دارد. احساسی که در روح جریان دارد. همان روحی که قسمتی از خداوند است. پس تکرار می کنیم تا با لطف و خواست پروردگار، برسیم به آن جایی که به جز خدا نبینیم.