شاید اگر این فرصت وجود داشت که بتوان تعدادی از کلمات را از لغت نامه حذف کرد.اکثر ما ایرانی ها این کلمات را حذف می کردیم:سعی؛کوشش؛تلاش.ابتدا کمی مکث کنید و به این سوال پاسخ دهید و سپس ادامه دهید.«آخرین باری که تلاش واقعی انجام دادید کی بود؟»
ما همیشه دلایل و جواب های زیادی برای تلاش نکردن داریم:ممکن است نتیجه ندهد یا نتیجه عکس دهد؛حالا تا شنبه بعد فرصت زیاد است؛ما نسل سوخته ایم؛من که حقوقم را می گیرم دیگر چه فرقی می کند؛برنامه های کشور با برنامه های من منطبق نیست؛شرایط آب و هوایی زیاد مساعد نیست؛از من یکی دیگر گذشته است و هزاران جواب و دلیل مضحک دیگر.اگر از هر صد دلیلی که برای تلاش نکردن می آوریم فقط یک دلیل برای تلاش کردن می آوردیم وضع جامعه ما اکنون این نبود.آخر مشکل تلاش نکردن دیگر گردن استعمار و استکبار و بیگانگان و حکومت نیست و یک مشکل درونی است و به خود شخص برمی گردد.
بگذریم.آری برای تلاش کردن باید دلیل داشته باشیم یا به طور دقیق تر تا انگیزه و هدف نباشد در پی آن تلاشی هم صورت نمی گیرد.این زندگی شماست و نباید انتظار نداشته باشید کسی برای شما هدف تعیین کند و باید خودتان دست به کار شوید و برای خود هدف تعیین کنید.چه هدف های کوچک و چه هدف های بزرگ.اگر هدف دارید برای رسیدن به آن تلاش واقعی انجام دهید.اگر هم هدف ندارید،اشکالی ندارد همین حالا گوشی خود را کنار بگذارید و مدتی را با فکر کردن سپری کنید.هدف یا هدف های خود را چه بزرگ و چه کوچک معین کنید و برای رسیدن به آن ها با شور و شوق تلاش و کوشش نمایید.یادتان نرود تلاش هایتان را اگر خودتان هم نبینید باز هم خدا هست که ببیند.
با امید روزهای پرتلاش
همراه با من سفر کنید در تاریخ تا برسیم به روز 28 مهر ماه سال 1245. جایی که فرزندی پا به عرصه روزگار می گذارد که گویی تصمیم دارد صدای آزادی و آزادگی را در گوش همگان فریاد بزند. کسی که نه تنها فرزند پدر و مادرش، بلکه فرزند یک کشور و یک ملت خواهد بود. کسی که می خواهد در طول زندگی خود به همگان ثابت کند که می توان حتی با دستان خالی در مقابل ظلم و فساد قد علم کرد و خودی نشان داد. کسی که با شجاعت و ایمانش از هیچ گذشتی برای کشورش فرو گذار نکرد و شد سردار ملی.
سردار ملی، در موج خیز حادثه، به هیچ عنوان در جرگه ی ساحل نشینان نمی گنجد و حتی درمقابل قشون عظیم محمد علی شاه که برای دستگیری مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان آمده بودند سینه سپر می کند.
سردار ملی به ارزش آزادی پی برده بود و تحت هیچ شرایطی زیر بار ظلم شاه قاجاری نرفت به جز زمانی که دشمن خارجی (روسیه) پا به خاک ایران گذاشت و ستار خان تنها برای حفظ خاک کشور از پایکوب شدن توسط دشمن خارجی تسلیم شاه قاجاری شد، اما قاجاریان منافع خود را به منافع کشور ترجیح می دادند.
سردار ملی ترک زادگاه کرد و راهی تهران شد. در راه تبریز تا تهران با استقبال شدید مردم شهر های میان راه مواجه شد که این استقبال نشان می دهد که سرداران راه آزادی در هیچ کجا بی یار و یاور نمی مانند.
سردار ملی در تهران اما حال و روز دیگری داشت. گویی که حکومت، برای بستن راه آزادی او را به نزدیک خود کشانده بود تا بتواند راحت تر کنترلش کند؛ و راه آزادی در زمانی بسته شد که دوست قدیمی ستار خان (یپرم خان ارمنی) محل اسکان ستار خان را محاصره کرد و تیر غیبی پای رهپویی ستار خان را ناکار کرد. پس از این واقعه ستار خان مجبور به خانه نشینی شد و خانه نشینی ستار خان یعنی آرام گرفتن موج. این گونه بود که ستار خان در 25 آبان ماه سال 1293 دچار عدم شد.
آزادی خواهان در تاریخ این کشور کم نیستند که هر کدام ماجرایی متفاوت دارند، اما آنچه که مسلم است این است که همه ی آن ها برای آزادی جنگیده اند و هزینه هایی داده اند.
شاید تا به حال درباره ی «مجسمه داوود»که یکی از شاهکارهای دنیای مجسمه سازی است،چیزهایی شنیده باشید.می گویند از همان سنگ مرمری که مجسمه داوود از آن ساخته شده،قبل از «میکل آنژ»هنرمندان نامی دیگر نظیر«آگوستینو»،«روسیلینو» و حتی «لئوناردو داوینچی»تلاش کرده بودند که چیزی بسازند و لی هیچ یک موفق به خلق چنین اثری نشدند.
در نگاه اول شاید مجسمه داوود یک اثر ساده باشد اما با مقداری کمی دقت می توان درس ها و نکات بسیاری از آن آموخت.درس هایی که برای زندگی بهتر و آینده ای روشن تر مورد نیاز ماست.
1)کاری را پیشه کنید که به آن عشق می ورزید.وقتی به کارتان علاقه دارید اگر ساعت ها هم کار کنید مانند این است که فقط چند دقیقه کار کرده اید.پدر میکل آنژ دوست داشت پسرش مانندخودش یکی از تجار معروف و سرشناس فلورانس شود اما میکل آنژ نپذیرفت و دوست داشت کار مورد علاقه اش که مجسمه سازی و نقاشی بود را پی گیردو همین پافشاری و علاقه بود که شاهکارهایی همچون مجسمه داوود و نقاشی محراب سیستین شد..به هر حال هر کسی در زندگی باید تصمیم بگیرد که آیا می خواهد مطابق میل خودش زندگی کند یا آن طور که دیگران برایش تعیین کنند.
2)اقدام سنگ بنای پیشرفت است و هر پیشرفتی با برداشتن قدم اول آغاز می شود.اگر می خواهید مجسمه بسازید،باید اولین ضربه چکش را فرود آورید.هیچ گاه نباید ترسید؛ترس یکی از عوامل مهم بازدارنده از انجام کاری است.بدون عمل تمامی رویاها و آرزوهایمان برباد خواهد رفت.
3)مجسمه داوود برای کامل شدن مراحل برش،تراش،صیقل دهی و جلابخشی را طی کرده است،ما نیز باید از این مراحل گذر کنیم:ویژگی های ناپسند خود را از بین ببریم و از خود دور سازیم.از طریق معاشرت با اشخاص دانا و فهمیده و کسب دانش زندگی مان را تراش و شکل دهیم.با عبور از رنج ها و سختی های زندگی روح خود را صیقل بخشیم،تنها پس از آن است که آماده ایم جلا یابیم و در زندگی بدرخشیم.
4)در مجسمه ی داوود 2 عضو با دیگر اعضا هماهنگی ندارند،اول سرمجسمه و دوم دست های مجسمه.دنیای ما از همکاری ذهن خلاق و همت دست توانای ما ساخته شده؛پس با دست توانای خود به آن چه در ذهن داری جامه عمل بپوشان.
5)اگر موفقیت همان اول حاصل می شد،سعی و تلاش و کوشش دیگر معنایی نداشت.گاهی برای رسیدن به موفقیت باید مدت ها صبر کرد.تصور کنید در مدت 28 ماهی که ساخت مجسمه داوود طول کشید؛اگر «میکل آنژ»پس از تکمیل هر بخش به خودش می گفت:«هیچ وقت نمی توانم این کار را تمام کنم)).آیا الان مجسمه ی داوود باز هم وجود داشت.باید صبر و حوصله به خرج داد و با قاعده پیش رفت.
****
هر کس از این قابلیت خارق العاده برخوردار است که هم فرمانروا باشد و هم سلحشور.ارزشمند باشد و کارآمد،صاحب زیبایی باشد و قدرت.پس قدرت درونت را به نمایش بگذار و بگذار فرشته درون ات آشکار شود.
به خاطر می آورم، در هر مقطعی از تحصیل، وقتی از مدرس درس تاریخ می پرسیدم که خواندن تاریخ به چه کارمان می آید، در جواب جمله کلیشه ای "تاریخ چراغ راه آینده است" را می شنیدم و همچنین این که بدون دانستن تاریخ نمی توانیم راحت زندگی کنیم و من همیشه با خود می اندیشیدم که نسل های قبل از ما که از سطح سواد کمتری بهره برده بودند، و تاریخ را به خوبی ما نمی دانستند، آیا نتوانستند راحت زندگی کنند؟
تاریخ نوعی مفهوم انتزاعی است که اگر آن را مورد مطالعه قرار دهیم، از سویی به ما می گوید که چه اتفاقاتی در گذشته رخ داده است و از سوی دیگر به ما می گوید که چرا این اتفاقات به وقوع پیوسته اند.
تاریخ هر آنچه که در گذشته اتفاق افتاده باشد، مثل حوادث فرهنگی، طبیعی، اقتصادی، سیاسی و همچنین هر آن چه که نوع بشر گفته و اندیشیده است را برای ما بازگو می کند. تاریخ برای ما می گوید که تمام این حوادث و اتفاقات، چرا و به چه دلیل به وقوع پیوسته اند. در واقع، تاریخ با معرفتی ناظر به وقایع جزیی و درک پدیده های ذکر شده، چرایی وقوع موضوعات را برای ما ذکر می کند.
تاریخ برای آن که به ما بگوید که در گذشته چه اتفاقاتی افتاده است، نیازمند این است که به شناخت هستی بپردازد و برای آن که به ما بگوید که به چه دلیل واقعه ای رخ داده است، نیازمند این است که نسبت به درک و فهم و آگاهی انسان های گذشته درمورد جامعه پیرامون خود، اطلاعات کافی و شناخت نسبی داشته باشد. تاریخ برای به دست آوردن این اطلاعات از منابع مکتوب، منقول و مادی بهره می برد.
آن چه که مسلم است این است که تمام جملاتی که در ابتدا درمورد تاریخ به صورت کلیشه ای بیان شد، درست هستند و باید گفت که اگر چه نسول قبل از ما به طور کامل به تاریخ واقف نبوده اند و زندگی بدی هم نداشته اند، اما به طور حتم و یقین، اگر تاریخ می دانستند، می توانستند شرایطی بهتر از این را برای خود رقم بزنند و باید گفت که خواندن تاریخ باعث می شود که آدمی در حساس ترین بزنگاه هایی که می تواند یک اثر تاریخی از خود به جای بگذارد، بهترین تصمیم ممکن را بگیرد، چرا که علم تاریخ، علم شناخت و تفسیر گذشته انسان ها در پرتو حال است.